دل نوشته

منم نقش نداشت در برابر من،
چون تو بدیدم نقش دار شدم
چو افتددر دل نقش تو،
سر مشق می شود دل، به نقش عشق تو
ره می برد به بی نهایت،
برای آدمی باشد غایت،
و این است جایگاه آدمیت
ای که با قرآن کرده ای حجت اتمام،
ره نمودی بر انسان،ره مرا سزاوار نبود،
که ره کرده ام کتمان
ندانستم چرا به به آدمی ره گشودی،
چه دیدی ز انسان که بر او کردی لطف و احسان
چند صباحی باشیم مهمان،
ولی ندانم روز پایان،که دنیا کی گیرد سامان
همی دانم عجب صبری خدا دارد.خداوندا از لطف و کرم خویش مرا رحمتی فرما،
که تنها تویی تو بخشنده بی عوض
تو یاری ده مرا، که یاور بی پناهان تنها تویی تو.
(فرامرزی)


...... السلام علیک یا بقیة الله........