عشق دانشجویی...
یک دانشجوی مهندسی شدیدا عاشق دختر هم کلاسی خود شده بود،
بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر هم کلاسی، راز دلش رو گفت و از وی خواستگاری کرد.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر را رد کرد.
روزها ازپی هم گذشت و دختره که طی مرور زمان به پسره علاقه مند شده بود برای امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت " من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن. "
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
چهار سال آزگار کذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر با این که هنوز شدیدا عاشق دختره بود و نمی تونست اون رو از فکرش بیرون کنه طرف دختره نرفت و با غم و اندوه دانشگاه رو ترک کرد....
نتیجه اخلاقی این ماجرا.......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای مهندسی هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.!!!
+ نوشته شده در هفدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت توسط مهدی فرامرزی
|